هرگز حَسَد نبردم بر منصبیّ و مالی
الّا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف مینیاید –
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرّم تنی که محبوب از در فراز-اش آید –
چون رزقِ نیکبختان، بی زحمتِ سؤالی
همچون دو مغزِ بادام، اندر یکی خزینه،
با هم گرفته انسی، وز دیگران ملالی
دانی کدام جاهل بر حالِ ما بخندد –
کو را نبوده باشد در عمرِ خویش حالی
سالِ وصال با او یک روز بود گویی
واکنون – در انتظار-اش – روزی بهقدرِ سالی
ایّام را، به ماه
از جورِ چرخِ کجرَوِش، وز دستِ بختِ
واژگون
دارم دل و چشمی عجب؛ این جایِ غم، آن جویِ خون
دوش از تصادف، شیخ و من، بودیم در یک انجمن
کردیم از هر در سخن؛ او از جِنان، من از جُنون
از اشکِ خونین دلخوش ام، وز آهِ دل منّتکش ام
دایم در آب-و-آتش ام؛ هم از برون، هم از درون
میدید اگر خسرو چو من، رُخسارِ آن شیریندهن،
میکنْد همچو کوهکن، با نوکِ مژگان، بیستون
در این طریقِ پُرخطر، گم گشته خضرِ راهبر
اِی دل، تو چون سازی دگر، بیرهنما، بیره
code {
font-family: "Courier New", Courier, monospace;
font-weight: bold;
direction: rtl;
background: 0;
padding: 0;
}
از جورِ چرخِ کجرَوِش، وز دستِ بختِ
واژگون
دارم دل و چشمی عجب؛ این جایِ غم، آن جویِ خون
دوش از تصادف، شیخ و من، بودیم در یک انجمن
کردیم از هر در سخن؛ او از جِنان، من از جُنون
از اشکِ خونین دلخوش ام، وز آهِ دل منّتکش ام
دایم در آب-و-آتش ام؛ هم از برون، هم از درون
میدید اگر خسرو چو من، رُخسارِ آن شیریندهن،
میکنْد همچو کوهکن، با نوکِ مژگان، بیستون
در این طریقِ
دخترکی راه راه قسمت اول .
ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
درباره این سایت